اين
كه ريشهي واژهي«كرد» چيست و از كجا سرچشمه گرفته است و متعلق به چه
حوزهي زباني است محل بحث و ابهام است؛ عدهاي اين واژه را تحول
يافتهی«قردو Kardu» آشوری و بابلي دانستهاند و نتيجه گرفتهاند كه كردها
از نسل كلدانيان هستند؛ اين نظر از ديدگاه زبانشناسي و ريشه شناسي واژگان
مردود دانسته شده است زيرا « كردو » و «قردو» از دو ريشهي متباين شناخته
شدهاند.
پارهاي ديگر « كرد» را تحريف « خالْدي»دانستهاند و
گفتهاند:«خالدي و كردي و كورتي و گردياي همه يكي است». خالدي يا هالديا
نام حكومتي بوده كه در قرن نهم قبل از ميلاد در ناحيه وان تشكيل شد ؛ همان
كه آشوريان آن را «اورارتو » ، يونانيان «الارودي و خالدوي و خالدايوي »
ذكر كردهاند و در عبرت « آرارات» است. اين نظر نيز از حيث ريشهشناسي
كلمات قابل دفاع نيست.و همان ايراد نخستين متوجه آن است.
اما هر به حال
وجود اين اسامي از ديربار گوشزد شده است كه از همه مهمتر اشارهاي است كه
گزنفون مورخ و سردار يوناني (430 و 352ق.م) دارد. او زماني كه به سال
401-400 در جنگ با اردشير دوم هخامنشي ميخواست سپاه يوناني را به سلامت به
يونان بازگرداند، در كوهستانهاي كردستان به قومي موسوم به «كردوك (كردها)»
دچار شد كه در مسير عقب نشيني يونانيان به ايذاء آنان پرداختند.
رشيد
ياسمي شق ثالثي را پيشنهاد كرده است؛ بدين گونه كه «كرد» قومي مهاجر و غير
سامي بوده است كه به سبب اسكان در منطقهاي به نام « كرد» يا «قرد» و نظاير
آن به «كرد» شناخته شده است.
در باب مليت آنها آراء متفاوتي است . اگر
از پاره اي خرافات و افسانه ها بگذريم ، عدهاي آنها را كلداني سامي نژاد ،
عده اي بازمانده اقوام بومي نظير خالد ها ،گرجيها ، ارمنيها ، لولويي ها و
...، و عده اي آنها را آريايي و از اعقاب مادها دانسته اند. پيشتر به رد
نظر نخست پرداختيم ؛اما نظر دوم كه كردها را بازمانده اقوام بومي مي داند ،
طرفداراني دارد.
رشيد ياسمي در مقابله با اين نظريه آورده است : «بعضي
نويسندگان با تكلف بسيار كردها را منسوب به اقوامي مي كنند كه قبل از مادها
در سرزميني كردستان مسكن داشته اند ، مثل گوتي و كاسي و لولويي و مانايي و
غيره. به زعم آنان پس از اثبات اين قدمت فوق العاده براي اكراد دو چيز خود
به خود به ثبوت مي رسد : يكي اين كه كرد بسيار قديم است ، ديگر آن كه از
نژاد ايراني نيست زيرا كه آن طوايف مذكور از نژاد آريايي نبوده اند در جواب
آنها اجمالا گوييم : اولا چنين نيست كه هر وقت طوايف متوالي در قطعه خاكي
زيسته باشند همه آنها از يك ريشه آمده باشند بالعكس تاريخ نشان مي دهد كه
قطعات كره زمين مكرر از قومي به قومي انتقال يافته است. هرگز هيچ مورخي نمي
تواند ثابت كند ساكنان جديد ، اولاد آن اقوام هستند ؛ بنابراين از وجود
اقوامي در سلسله زاگرس نمي توان نتيجه گرفت كه اين طايفه ايراني نژاد كه آن
را كرد مي خوانند و در آن كوهستان مسكن گزيده اند از نسل آن طوايف بائده
هستند.ثانياٌدر باب خود آن طوايف قديم هم مثل لولويي و كاسي و گوتي و امثال
آنها هيچ دليل تاريخي در دست نيست كه سلب ايرانيت از آنها بكند، بلكه
مطابق آخرين تحقيقات علماي باستان شناسي اكثر انتسابشان به اين نژاد قديم و
مسلم است.»
نظر سوم كه قطعي به نظر ميرسد آن است كه كردها آريايي و از
اعقاب ماد ها هستند . مينورسكی Minorskyزبان كردي را متعلق به گروه
زبانهاي ايراني شمال غربي دانسته است و معتقد است كه اين زبان در اصل و
مبدأ ، زبان گروه عظيمي مجتمع در يك محل بوده و ويژگيهاي كلي ، پيش از اين
كه كردها بسط و توسعه پيدا كنند، پيش از پراكنده شدنشان در كوهها شكل گرفته
است .او تصور اين نكته را كه پيدايش لهجههاي شمال غربي رايج در قلمرو
ايران ،بدون دخالت و شركت عامل «مادي»صورت گرفته باشد،محال مي داند و نتيجه
گيري ميكند كه با توجه به ملاحظات تاريخي و جغرافيايي بايد پذيرفت كه بسط
و توسعه كردها فقط از سرزمين ماده كوچك كه همان آتروپاتكان يا آذربايجان
امروزي است ،صورت گرفته است.
مادها كه اوايل قرن هفتم قبل ازميلاد
حكومت ماد را بنا نهادند و با اشغال صفحات غربي ايران،اقوام بومي را در خود
حل نمودند ، اجداد كردها محسوب مي شوند .آنها نخستين حكومت ايراني را بنا
نهادند و پس از اين كه هخامنيشان به حكومت آنان پايان دادند ، سرزمين مادها
همچنان به عنوان دومين ايالت ايران از اهميت زيادي بر خوردار بود . مادها
از حيث تباري و زباني پيوستگي نزديكي با ديگر تيره هاي ايراني نظير
هخامنشيان داشتند.
مادها پس از تسلط بر زاگرس و آسياي صغير زبان و
فرهنگ خود را بر اقوام بومي تحميل كردند و هويت آنها را در خود حل نمودند .
اين كه استحاله آن اقوام به آساني صورت گرفته ،چنان كه نشانه اي از آنان
باقي نمانده است ،ظاهراً به دلايل همتباري آنان با ماد هاي آريايي بوده
است زيرا پارهاي از باورها و اسامي شناخته شده آن اقوام بر آريايي بودن
آنان دلالت دارد. اگر اين اقوام اختلاف و تباين آشكاري با آرياييان داشتند ،
طبيعتاً بايستي نشانههايي از زبان و فرهنگ آنان لااقل در دره هاي دور
افتاده زاگرس حفظ مي شد ؛ خاصه آن كه ميبينيم بسياري از قومهاي باستاني
ديگر ، ويژگيهاي فرهنگي خود را در دل اجتماعات بزرگ همچنان حفظ كرده اند .
اين
كه مادها از حيث تباري و زباني پيوستگي بسيار نزديكي با ديگر تيرههاي
آريايي نظير پارسها و پارت ها داشتهاند ، مسلم است. مع الوصف جهت تحكيم
اين باور، يك اشاره تاريخي را گوشزد مي كنيم . استرابون ( كه حدود سالهاي65
ق.م تا 21 بعد از ميلاد ميزيسته) گواهي يك مؤلف ديگر يوناني به نام
اراتوسفن(قريب 194-276 ق.م) را بدين شرح نقل ميكند كه ساكنان پارس و ماد و
باختر و سغد « با جزيي تفاوتي همزبان هستند»يعني «در واقع يك زبان دارند».
علاوه
بر اين ، مقايسه زبانهاي باستاني ايراني در تأييد قرابت آنها كافي است.
دامنه اين همبستگي بدانجا ميرسد كه عدهاي برآنند گاثه زردشت به زبان مادي
است. بعدها كه دامنه اختلاف زبان كردي مادي با ديگرزبانهاي ايراني بيشتر ،
زبان از دل آن سر برآورد.
پيوستگي كردها با سرزمين مادري، علاوه بر
زبان كردي در ديگر مشخصههاي فرهنگي چون دين نيز روي نمود. كردها همزمان با
ديگر اقوام ايراني آئين زرتشت را برگزيدند. اين نكته در پوست نوشته معروفي
كه به خط پهلوي نوشته شده و در شهر سليمانيه عراق يافته شده به شكلي
شاعرانه منعكس شده است. در اين پوست نوشته ابياتي به شرح ذيل آمده است.
«هورمزگان رمان آتران كژان ويشان شاردهوه گوره گورهكان
زوركار آرب (عرب) كردنه خاپور گناي پاله هتا شاروه زور
شنوكنيكان و ديل بشينا ميرد آزاتلي و روي هوينا
روشت زردشتره مانوه بيكس بزيكا نيكا هورمز و هيوچ كس »
ترجمه:
معبدها ويران و آتشها خاموش شد . بزرگ بزرگان خود را نهان كرد . عرب ستمگر
دهات را تا «شهر زور» خراب كرد. زنان و دختران به اسيري رفتند. دليران در
خون غلطيدند . كيش زردتشتي بي كس ماند . اهورا مزدا بر كس رحم نخواهد كرد.
كردها در نشيب
و فراز زمانه سرگذشتهاي تلخ و شيريني را از سر راه گذراندهاند كه
علاقهمندان جهت اطلاع از آن ، ميتوانند به كتابهاي مربوط مراجعه نمايند.
در اين جا به اجمال اشارهاي به جغرافيا و پراكندگي كردها داريم.
امير
شرف خان بدليسی در شرفنامه ، ولايات كردنشين را چنين برشمرده است: « ابتداي
ولايت كردستان از كنار درياي هرمز است كه در سواحل درياي هند واقع شده و
ازآن جا به خط مستقيم كشيده ميآيد تا به ولايت ملاطيه و مرعش منتهي
ميگردد ودر جانب شمالي اين خط ولايت فارس و عراق عجم و آذربايجان و ارمن
صغري و ارمن كبري است و طرف جنوبي او عراق عرب و موصل و ديار بكر افتاده.»
با
اين وصف بايد دانست گستره زندگي كردها فراتر از مرزهايي است كه امروزه به
نام«كردستان» در كشورهاي مختلف شناخته ميشوند. نام كردستان براي نخستين
بار در زمان حكومت سلجوقيان به چشم ميآيد. حمدالله مستوفي در نزههالقلوب –
مينويسد: « كردستان ، و آن شانزده ولايت است و حدودش به ولايت عراق عرب و
خوزستان و عراق عجم و آذربايجان و ديار بكر پيوسته است: آلاني، اليشتر،
بهار، خفتيان، دربند تاج خاتون، در بند زنگي ، دزبيل، دينور، سلطانآباد ،
چمچمال، شهرزور، كرمانشاه(قرميسين) ،كرندو خوشان، كنگور،(قصرالصوص) ،
ماهيدشت(مايدشت)، هرسين، وستام».
مطابق مرزبندي مستوفي ، ايلام فعلي به علاوه بخشهاي عمدهاي از لرستان و نيز شمال خوزستان نيز در محدوده جغرافياي كردستان بوده است.
محققان
جديد در مرزبنديكردها گاهي با هم اختلاف رأي دارند چنانكه گاه اين مرز را
تا مناطق بختيارينشين ميكشانند و گاه تا كرمانشاه واپس مينشينند. از
اين طيف به آنچه واسيلي نيكيتين در كتاب كرد و كردستان آورده، اشاره
ميشود. او منطقه محل سكونت كنوني كردها را چنين ترسيم كردهاست: « در زمان
فعلي كردها از جنوب به شمال به صورت نواري پهن كه مرز ايران و عراق را هم
در بر ميگيرد، از قصبه مندلي (در مشرق بغداد) و سپس با در نظر گرفتن خطي
كه ايران و تركيه را از هم جدا مي كند تا كوه آرارات و از شمال تا
حاشيههاي ماوراي قفقاز (ارمنستان و آذربايجان شوروي )، گسترش يافتهاند.
آنان تا آغاز جنگ بزرگ جهاني(جنگ اول جهاني) در فلات ارمنستان ميزيستند و
با ارمني ها كاملاً مخلوط بودند، ليكن خط موازي ارضروم حدود شمالي ايشان در
تركيه محسوب ميشود . در جنوب كردها تا حاشيههاي دشت بينالنهرين فرود
ميآيند. در مغرب، مرز مسكوني ايشان به طور كلي با شط فرات مشخص ميشود(
وبه عبارت صحيحتر با رود قرهسو) ليكن كردها رسوخ عميقي در سرزمين آسياي
صغير نموده و منطقه واقع در جنوب شرقي سيواس را اشغال كردهاند و به علاوه
با تشكيل جزيرههاي كوچك مسكوني و منفرد در نزديكيهاي قونيه و
سلوكيه(سيليسي) تقريباً تا درياي مديترانه نفوذ كردهاند. در مشرق ، عناصر
پراكنده كرد مخصوصاً در خراسان (كه شاهعباس كبير ايشان را به آنجا كوچ
داده است و همچنين در حوالي قزوين و در ايالات فارس كه نادرشاه به آنجا
منتقلشان كرده است (1747-1736) و همچنين در منطقه مازندران وجود دارند.»
علاوه بر آنچه نيكيتين ذكر كرده، ميتوان به محدودههاي پراكنده متعدد
ديگري اشاره كرد.
نظر به آن كه اين مقاله با هدف بررسي جايگاه زبان كردي
ايلامي تهيه شده است، از بحث در باب كردهاي مناطق ديگر خودداري ميكنيم و
به كنكاش درباره كردهاي ايلام و كردي ايلامي ميپردازيم.
كردها ، جمعيت
اصلي و عمده استان ايلام هستند. آنان در شهرهای ايلام، ايوان، مهران،
شيروان، چرداول، بدره، بخشهايی از درهشهر، آبدانان و دهلران ساكن هستند.
جز كردها، لرها – كه پيوستگي تنگاتنگي با كردها دارند و در سطور بعد بدان
اشاره خواهد شد- در بخشهايي از شهرهاي درهشهر ، آبدانان و دهلران به سر
ميبرند. درصدي از جمعيت استان را در مناطق موسيان و دشت عباس شهرستان
دهلران را نيز عربها تشكيل ميدهند.
محدودهاي كه اينك به نام « استان
ايلام» معروف است، از ديرباز محل زندگي كردها بوده است . از خلال اشارات
تاريخي در مييابيم كه؛ پس از شكست ساسانيان ، عمر « قيس بن سلمه الاشجعي»
را مأمور جنگ با كردان ماسبذان و صيمره كرده است. لازم به توضيح نيست كه
ماسبذان و صيمره دو استان واقع در محدوده استان ايلام فعلي بودهاند كه
اولي در محدوده شهرهاي ايلام، ايوان و شيروانچرداول به انضمام مناطق
گرمسيري همجوار بوده است و دو كرسي نشيني به نامهاي سيروان( در محلي منطبق
با روستاي سراب كلان شهرستان شيروان چرداول) و اريوجان (منطبق با زرنه
ايوان) داشته است. و دومي مركز ايالت مهرجان قذق واقع در نواحي جنوبي استان
بوده است.
مؤلف كتاب الفصوص الفخريه نير نوشته است: « اكراد قبايل بسيارند و آنها در كوههای ماسبذان و حوالی آنجا مي باشند.»
پس
از اسلام دو سلسله از خاندانهاي كرد به نامهاي « آل حسنويه» و « بني عيار»
در فاصله سالهاي 348تا507 هـ .ق در ايلام حكومت كردند. مؤسس سلسله حسنويه،
حسنويه پسر حسين، از رؤساي طايفه كرد برزيكاني بود كه در حدود سال 348هـ
.ق در كردستان قدرتي به هم رسانيد و به حدود دينور ، كردستان، همدان،
ماسبذان و لرستان فعلي حكومت كرد. باني بني عيار، ابوالفتح محمد بن عيار از
كردان شاذنجان(شاذيجان، شانجان) بود.
اين حكومت سرانجام در سال 570 به
دست اتابكان لر از بين رفت. اتابكان لر از 570تا 1006 هـ.ق بر ايلام و
لرستان و پس از آن، واليان لرستان تا سال 1216 هـ .ق بر ايلام و لرستان و
پس ازآن تا 1307 هـ .ش تنها بر ايلام حكم راندند.
علي رغم تمام تحقيقات و پژوهشهاي صورت گرفته، در باب كرد و كردي، خاصه كردهاي ايلام هنوز ابهامات و ناشناختههاي بسياري وجود دارد.
محققان
عمدتاً مطالعات خود را برگويشهاي رايج در مناطق كردستان ايران و عراق و
تركيه متمركز كرده و ميتوان به صراحت گفت تحقيقي در خور و قابل اعتنا در
باب كردي جنوبي صورت نگرفته است و آنچه در اين باره گفته شده اكثر يا از سر
غرض و تحريف بوده است يا ازروي بي اطلاعي . از طيف اول ميتوان به اظهار
نظر پارهاي از اهل قلم لرستان و از دسته دوم ميتوان به آنچه خاورشناسان و
پژوهندگان كرد گفتهاند، اشاره نمود.
چنانچه پيشتر اشاره شد، استان
ايلام در فاصله سالهاي 570 هـ . ق تا 1307 هـ .ش تحت سيطره اتابكان و
واليان لر بوده است. عدهاي به اعتبار تقسيمات سياسي و اداري پيشين، اين
منطقه را جزيي از لرستان و گويش مردم را لري ذكر كردهاند؛ نيز به واسطه
آن، هر چه آثار باستاني كه در ايلام يافت شده، در گنجينههاي ايران و جهان
به نام لرستان ثبت شده است. اين نكته كه ايلام واقعاً چيزي سواي لرستان است
و هويت فرهنگي ديگري دارد، بر اثر تكرار اين مغلطه؛ به فراموشي سپرده شده و
حتي در تحقيقات جدي خاورشناسان نيز محلي نيافته است. گرچه به نظر ميرسد
محققان جوانتر بر اثر ارتباط مستقيم و مطالعه بيواسطه زبان و فرهنگ ايلام
به دريافتهاي تازهاي رسيدهاند چنان كه گاه در مكتوبات و اظهارات آنان
ديده و شنيده ميشود.
آن چه تحت عنوان «زبان كردی» از آن نام برده
ميشود، در واقع گويشهاي مختلفي است كه گاه اختلاف آنها بدان حد است كه
سخن همديگر را در نمي يابند اما اگر در ساختار و ريشه مورد ارزيابي قرار
ميگيرند، مشخص ميشود كه همه داراي اساسي واحد هستند. شايد علت اين همه
اختلاف، پراكندگي كردها و دوريشان از هم و همجواريشان با ملل ديگر بوده
است . گستردگي و گوناگوني گويشهاي كردي بسيار بيشتر از آن است كه بتوان
گويشي را از آنها به عنوان معيار برگزيد چه هر يك از اين گويشها ،
گويشوران بسيار، و قابليتهاي لازم زباني و ادبي را داراست.
محققان و
كسان بسياري تلاش كردهاند كه زبانهاي كردي را دستهبندي كنند و عادتاً
پارهاي از اين تقسيمبنديها نيز شهرت يافته است؛ گر چه به نظر مي رسد تا
زماني كه تمام اين گويشها به شيوه عملي مورد مطالعه و پژوهش قرار نگيرد و
معيارهايي جامع براي تفكيكشان معرفي نشود، نميتوان چندان براي اين
دستهبنديها صحت قطعي قائل بود؛ زيرا اگر قرار باشد به روش استقرايي كار
كرد، لازم است گويشهاي كردي رايج در ايلام و كرمانشاه و لرستان نيز مورد
تجزيه و تحليل قرار گيرند حال آن كه به راحتي ميتوان دريافت اغلب آن
محققان در مورد مناطق مذكور و زبان آنها تقريباً هيچ اطلاعي نداشتهاند و
اگر داشتهاند، نظر به تقسيمات سياسي و اداري پيشين، به خطا رفتهاند.
از
جمله اين دسته محمد امين زكي محقق نامدار كرد و نويسنده كتاب كرد و
كردستان است. او به سال 1916 ميلادي (1295 هـ .ش) به حكم يك مأموريت رسمي
به پشتكوه (ايلام فعلي) يا به زعم خود به لرستان كوچك سفر مي كند، او ضمن
اقامت ده روزه، در باب زبان و قوميت«لرها»مطالعه مي نمايد و از اين كه
ميبيند زبان اهالي پشتكوه(ايلام کنونی) اينقدر به كردي نزديك است ، اظهار
شگفتي ميكند.
او فاصله گويشي آنان را با كردي سليمانيه كمتر از اختلاف گويشي كردي باديناني با كردي سليمانيه مييابد.
او
كه يكي از بزرگان قضيه كرد پژوهي است، توجه نداشته است كه براي مطالعه
زبان و قوميت «لرها» يك منطقه كردنشين را انتخاب كرده است و البته طبيعي
است كه از اين همه نزديكي زباني و قومي شگفتزده شود.
باري، از
زمانهاي گذشته تا حال تقسيمات مختلف و متفاوتي از كردها و گويشهاي كردي
شده است . از اين دست تقسيمبنديها نمونهوار به تعدادي اشاره ميشود.
امير
شرف خان بدليسی در شرفنامه، كردها را به چهار دسته : كرمانج، گوران، كلهر و
لر تقسيم كرده است. از اين تقسيمبندي به دست ميآيد كه از ديرباز لرها
طايفهاي از كردها شناخته شدهاند چنانكه در شرفنامه به تفصيل درباره لرها و
حاكمانشان سخن گفته شده است.
شيخ محمد خال زبان كردي را به چهار لهجه
اساسي و اصلي تقسيم ميكند:1- زازايي 2- كرمانجي شمال كه عبارت است از :
بوتاني، حكاري، بايزيدي، شمديناني 3- لري كه عبارت است از : بختياري، لكي،
فيلي 4- كرمانجي شرق كه عبارت است از سوراني ، باباني ، مكرياني، اردلاني ،
گوراني ، كلهري.
اين تقسيم بندي نشانگر نا آشنايي اين محقق با
گويشهاي كردي جنوبي مخصوصاٌ فيلي است و سخت متأثر از تقسيم بندي سياسي و
اداري. چه كردي فيلي و حتي لكي نزديكترين گويش به كلهري و گوراني است و
قاعدتاً بايد در اين دسته ميآمد نه در دسته مربوط به لري. اين محقق توجه
نداشته است كه لُري بختياري با لري لرستان فعلي متفاوت است. در اين
دستهبندي اشارهاي به لري رايج در لرستان نشده است.
توفيق وهبی به سال
1951 ميلادي زبان كردي را به چهار دسته كرمانجي ، لري، گوران و زازا تقسيم
كرده است و بختياري و لكي و فيلي را در ذيل عنوان لري ذكر است كه همان
ايراداتي كه بر تقسيم بندي خال وارد شد، متوجه آن است.
ای. م. ارانسكی خاورشناس روس در كتاب ارزشمند خود به نام مقدمه فقه الغه ايراني، گويشهاي كردي را چنين تقسيم كرده است:
«1-
كرمانجي(گويشهاي شمال غربي زبان كردي)؛و 2- كردي (گويشهاي جنوب شرقي)». و
آورده است: « لهجه كرمانجي بيشتر در ميان كردان تركيه (نواحي ماردين و
نخجوان و بهدينان و حق ياري و وان و موش و ارزوم ) و ايران ( در نواحياي
كه از قسمت مغرب به درياچه رضائيه (اروميه) متصل ميباشد و در خراسان) و
شمال عراق(كردان سنجار و موصل) و سوريه و شوروي متداول است».
«در
كردستان ايران ( در كرمانشاه و سنندج و مهاباد و غيره) و شمال شرقي عراق
(ناحيه رواندوز و اربيل و كركوك و سليمانيه بيشتر به لهجه «كردي» سخن
ميگويند.» و افزوده است :« لهجههاي بعضي از قبايل كردي با لهجههاي اصلي
مزبور آنچنان متفاوتند كه محققان آنها را زبانهاي مستقلي ميدانند؛ مثلاً
از آن جمله است لهجه گوراني( در ناحيه كرمانشاه) كه افراد قبيله گوران بدان
متكلمند و لهجه زازا (متكلمان به اين لهجه را «ديملي» ميخوانند ) كه در
ميان كردان بعضي از نواحي تركيه متداول مي باشد.»
از اين تقسيم بندي
به دست ميآيد كه بر خلاف ديگر تقسيمبنديها« لري» جزء گويشهاي كردي محسوب
نشده است و به پيروي از همان شائبه پيشين و توجه به تقسيمات سياسي و اداري
، اشارهاي به گويش كردي ايلامي در زمره گويشهاي كردي نكرده است حال آنكه
كه گويش اهالي كرمانشاه، كردي ذكر شده است. پيداست نظر به همساني گويش
كردي ايلامي و كرمانشاهي اين نظريه خللپذير است.
« جهمال نهبهز» در
كتاب خود به نام« زماني يه كگرتوی كوردي»]زبان منجسم كردي[ زبان كردي را
به دو شاخه اصلي و دو شاخه فرعي تقسيم كرده است. 1- شاخههاي اصلي عبارتند
از : كرمانجي(كردي) شمالي ، شامل گويش هاي : بوتاني، جزيرهاي ، هكاري
باديناني ، آشيتهاي و بايزيدي(با محوريت گويش جزيرهاي)؛ و 2-
كرمانجي(كردي) ميانه، شامل گويشهاي سليمانهاي ، سنهاي – اردلاني،
كركوكي، گرمياني، اربيلي- سوراني، مكري و شارباژيري( با محوريت گويش
سليمانيهاي)
و دو شاخه فرعي را چنين تقسيم كرده است: 1- كرمانجي(كردي)
جنوبي، شامل گويشهاي : فيلي ، كرماشاني، لكي ، كلهري و خانقيني؛ و 2-
كرمانجي(كردي) گوراني- زازايي.
اين محقق مجموعه گويشهاي فرعي جنوبي را
تحت عنوان «لري» آورده است و چنين به دست ميآيد كه تلقي ايشان از «لري»
همان است كه ما تحت عنوان كردی جنوبی ميشناسيم و به عبارتي ديگر هيچ
اشارهاي به لري لرستان و بختياري نكرده است اينجاست كه «لري» يك معني
اصطلاحي يافته است و معنايي جز آنچه ما از «لري» در مييابيم، يافته است .
پيداست اين كژتابيها منشأ اختلاف ها و دريافتهاي متفاوت از «لري» ميشود
كما اين كه چنين نيز شده است . اين اصطلاح امروز نيز رايج است و به نظر مي
رسد هر جا كه به لر اشاره ميشود ، كردهاي جنوبي منظور است . اما اين پرسش
پيش ميآيد كه لرها نه به معني اصطلاحي كه به معناي قاموسي و اصلي خود چه
هستند و در كجاي اين تقسيم بنديها قرار ميگيرند .
واژه « لر» براي
اولين بار در نوشتههاي بعضي از مورخين و جغرافينگاران قرن چهارم هجري و
بعد از آن ميبينيم كه اغلب به صورت «اللريه، لاريه، بلاد اللور و لوريه »
ضبط شده است . با اين حال تا قرن هفتم هيچ گونه نظري درباره وجه تسميه اين
قوم ابراز نشده است و از قرن هشتم به بعد است كه بعضي از مورخين چون
حمدالله مستوفي، معين الدين نطنزي و قاضي احمدبن محمدغفاري كاشاني مطالبي
در اين زمينه نوشتهاند . ماحصل اين نظرات در باب وجه تسميهلر چنين است ؛
برخي لرها را از نسل شخصي به نام لر دانستهاند . بعضي واژه لر را مشتق از
كلمات ايراني چون لهراسب و غيره گرفتهاند و برخي واژه لر را مخفف «اللور»
به حساب آورده و تعدادي نيز «لر» را مخفف «لير» يا «لِر» به معني كوههاي
پوشيده از جنگل دانستهاند.
مسعودی و ياقوت حموی «لرها» را در زمره
طوايف كرد محسوب كردهاند. حمدالله مستوفي (قرن هفتم) از گروهي خبر ميدهد
كه اواسط قرن ششم از جبلالسماق شام به بختياري مهاجرت كردهاند. و فضل
الله العمري (در گذشته به سال 740) از وجود طوايف لر در شام و مصر گزارش
داد است كه صلاحالدين ايوبي آنها را از آن مناطق رانده است.
مؤلف
شرفنامه لرها را – چنانكه اشاره شد- يكي از شعبات كرد محسوب كرده است و
اسامياي چون: دهكرد، شهركرد، رودخانه كردستان و نظاير آن دال بر پيوستگي
تاريخي لرها با كردهاست.
معالوصف اهل قلم لرستان تلاش كردهاند كه
لرها را جدا از كردها بدانند و در اين امر نيز اصرار دارند. نمونهاي از
اين دست كتاب «قوم لر» است كه علاقهمندان ميتوانند بدان رجوع كنند. اين
طيف كوشيدهاند كرد را به معناي صحرانشين و چادر نشين معني كنند تا بدين
وسيله اشارتهاي مورخين به كرد بودن لرها توجيه گردد. از دلايل ديگري كه ذكر
كردهاند اين است كه كردي جزء گروه زبانهاي شمال غربي ايراني است و لري
جزء گروه زبانهاي جنوب غربي ايران. اين دليل در مورد لري صدق مي كند اما
آيا ميتوان همين نكته را در مورد گويش لكي به كار بست. نكتهاي كه در آراء
اين دسته خلل وارد كرده است، آن است كه لكي را به پيروي از تقسيمات
جغرافيايي و سياسي و اداري يكي از گويشهاي لري دانستهاند چنانكه آقاي امان
اللهي گفته است: «لرها به دو زبان لري و لكي صحبت ميكنند. »
حال آنكه
به تصريح خود ايشان ، لكي جزء گروه زبانهاي شمال غربي است و محققان نير به
اين نكته اشاره كردهاند چنانكه لرد كرزن گفته است:« ايشان (لرها) به هيچ
وجه خوش ندارند كه در زمره كردها كه لك شمرده ميشوند، محسوب شوند.»
اين
نكته كه از سويي خود را كرد نميشمارند و از سوي ديگر لكي را لهجهاي از
لري ذكر ميكنند، تعارض آشكاري ايجاد كرده است كه تلاش هاي عالمانه محققي
چون دكتر اماناللهي هم نتوانسته است آن را بپوشاند . اين تضاد در تلاش
مرحوم اسفنديار غضنفري امرايي به شكلي عيني نمود يافته است . ايشان كتابي
تنظيم كردهاند به نام«گلزار ادب لرستان» كه جز چند قطعه شعري لري، مابقي
اشعار متعلق به گويشهاي كردي لكي ، فيلي ، كلهري و زبان ادبي گوراني است و
مؤلف به نحو عجيبي اصرار دارد همه اين آثار را لري بشمارد نه كردي. ايشان
نمونههايي از اشعار شاعران كرد در مناطق مختلف كردنشين انتخاب كرده است از
جمله : منوچهر خان كوليوند ، غلامرضا اركوازي، صيدي اورامي، ملاپريشان
دينوري، تمكين كرمانشاهي، خان الماس ، ميرزا شفيع كليايي، خاناي قبادي
شهرزوري، و ...
اگر اين همه جزء محدوده لري قرار ميگيرد طبعاً اين دو گويش مفهومي يكساني مييابند و به قول باباطاهر :
اگر دل دلبره، دلبر كدومه وگر دلبر دله، دل را چه نومه!
از
مجموع اين مباحث حاصل مي شود كه لري جداي از لكي است. لكي يكي از زير
مجموعههاي زبان كردي است و لري علي رغم مشتركات بسيارش با كردي و اين كه
از ديرباز در زمره كردي محسوب شده است ، با فاصله بيشتري نسبت به كردي و در
زير مجموعه زبانهاي ايراني گروه جنوبي غربي قرار دارد و در حقيقت مي توان
گفت كه لري حلقهاي است كه كردي را به فارسي پيوند ميدهد . و البته شايان
ذكر است كه لري خود به دو بخش لري رايج در لرستان و لري بختياري تقسيم
ميشود كه با هم اختلافهاي نماياني دارند اما به هر حال عادتاً تحت عنوان
«لري» قلمداد مي شوند.
جهت نتيجهگيري از بحث و رسيدن به نوعي تقسيم
بندي واقعبينانهتر ، ناگريز از اشاراتي مختصر به زبان ادبي موسوم به
گوراني هستيم و بحث مفصلتر در اين باره را به فرصتي ديگر موكول ميكنيم.
در
قرون اخير در اكثر مناطق كردنشين نوعي زبان معيار ادبي رايج بود كه شاعران
مناطق مختلف بدان آثارشان را ميسرودند. اين زبان ادبي تركيبي بوده است از
گويش اورامي و ديگر گويشها مخصوصاً كردي جنوبي كه به « گوراني »شناختهتر
است. حساب اين گويش معيار ادبي را بايد از گويشهاي رايج محاوره جدا دانست
چه اين گويش معيار نوعي گويش تركيبي است كه به اتكاي آن نميتوان گوراني
را همان اورامي يا بالعكس دانست.
اينك كه به نظر ميرسد كژتابيهاي قضيه
دسته بندي گويشهاي زبان كردي تا حدي آشكار شده است، نگارنده اين گويشها
را به ترتيب زير تقسيمبندي مينمايد.
1- كردي شمال غربي( كردي
كرمانجي)؛ كه شامل لهجات مختلفي است و در مناطق كردنشين تركيه، سوريه، شمال
خراسان و بخشهايي از كردستان عراق و آذربايجان ايران و مناطقي از
جمهوريهاي شمالي مانند ارمنستان رايج است.
2- كردي شمالي(كردي
سوراني)؛ كه شامل لهجات متعددي است و در كردستان عراق و ايران و بخشهايي از
استان كرمانشاه و آذربايجان غربي بدان تكلم ميشود.
3- كردي
ميانه(اورامي(هورامي))؛ كه گويشورانش در اورامانات ايران و عراق
پراكندهاند. عدهاي زازاها را نزديك به اين دسته شمردهاند.
4- كردي جنوبي؛ كه شامل لهجههاي كلهري- گوراني، فيلي و لكي است.
5-
كردي جنوب شرقي ؛ كه شامل لري لرستان و لري بختياري است. لرها در استانهاي
چهارمحال و بختياري، كهكيلويه و بويراحمد و بخشهايي از نواحي جنوب استان
ايلام وشمال خوزستان ساكن هستند. لرها- چنانكه ذكر شد -به استناد روايات و
كتب تاريخي همواره در زمره كردها محسوب شدهاند گرچه مطالعات زبان شناسي بر
اختلاف گويشي آنان با كردها تأكيد دارد و به نظر ميرسد چنانچه لرها مستقل
از كردها مطالعه شوند، پسنديدهتر باشد.
باز ميگرديم به كردي جنوبي و لهجات مختلف آن را به شرح زير بررسي ميكنيم.
الف:
كلهری- گورانی؛ پيشتر اشاره كردم كه زبان ادبي گوراني با زبان محاوره و
تكلم گوراني متفاوت است. اين گويش عمدتاً در كرمانشاه و بخشهايي از استان
ايلام همچون ايوان و نيز در ميان پارهاي از طوايف ، رايج است. اين گويش با
كردي فيلي كه در ايلام رايج است، اندك اختلافي از حيث صرف افعال و پارهاي
واژگان (شايد كمتر از پنجاه واژه) دارد.
ب: كردي فيلی(Feyli) ؛ كردي
فيلي گويش عمده مردم استان ايلام از جمله طوايف عمده و قديمي آن است و با
اختلافاتي در شهرهاي ايلام، مهران، شيروانچرداول ، بدره و بخشهاي قابل
توجهي از جنوب استان مانند دهلران، درهشهر، آبدانان و نيز مناطقي از كشور
عراق نظير مندلي و خانقين و بدره رايج است.
در باب وجه تسميه اين گويش
به «فيلي» ، گفتني است كه اين عنوان در بين مردم استان ايلام تا سالهاي
اخير چندان شناخته شده نبود. اين نام را كردهاي ساكن عراق به واسطه واليان
لر موسوم به فيلي بر ايلام رواج دادهاند و منظورشان از كردهاي فيلي،كردهاي
ساكن در مناطق تحت حكومت واليان موسوم به فيلي بوده است. شايد بتوان عنوان
سنجيدهتر براي كردي رايج در ايلام يافت اما از آنجا كه اين عنوان شهرت
جهاني يافته و در همه جا اين گويش را بدين نام مي شناسند، ما نيز همين
عنوان رايج را به كار ميگيريم.
ج- لكی ؛ اين گويش در سطح نسبتاً
گستردهاي در استانهاي لرستان، كرمانشاه و بخشهايي از ايلام گويشوران
بسياري دارد . گويش لكي از حيث صرف افعال و واژگان ، اختلافات چشمگيري با
دو گويش ديگر كردي جنوبي ؛ يعني، كلهري- گوراني و فيلي دارد و پارهاي
خصايص زبانياش همچون شيوه صرف افعال به كردي سوراني و هورامي نزديك است.
نكته
آخر درباره كردي جنوبي آن است كه اين گويش ، زبان كردهاي شيعه مذهب است؛
به عبارتي كردي جنوبي ، كردي شيعي است و جز كردهاي خراسان كه كرد
كرمانجاند و شيعه مذهب، مابقي شيعيان به اين گويش تكلم ميكنند. شايد يكي
از دلايل كم توجهي محققان كرد به مطالعه اين گويش ، متأثر از اين نكته بوده
باشد.
•ئاسو سوو
بيلا وای شه مال عه بير شه ن بکه ی
بيلاگولباخی خه نه خه ن بکه ی
بيلا گول دایم بوشکی وه ناز
بيلا ده عاله م پرِ بوو سدای ساز
بيلا نه شئه ی مه ی بکه ی مه دهووشم
بيلا نه غمه ی نه ی په خش بوو ده گووشم
بيلا بنيشيم ده وه ر نساران
بکه يم ته ماشای ره وزه ی وه هاران
بيلا سروه ی وا سه فا بيه ی وه ده یشت
بيلا دنيا بوو وه باخ به هه يشت
بيلا ئه لپه رِيم هه ر که س وه يه ی ته رز
شاواز بکيشيم وه ئاواز به رز
بيلا شه و بچوو رووژ پاک ئه لای
ده مان دور بکه ی کول قه زاو به لای
تا که ی هه ناسه، تا که ی خه مباری
تا که ی وا وه یلا، تا وه که ی زاری
تا که ی په ژاره، تا که ی په شیوی
تا که ی حاکم بوو عاده ت دیوی
بيلا تووز خه م، بيلا ته م شين
نه مينی ده رو ساراو سه رزه مين
بيلا ئاسو سوومان رووشن بوو
بيلا رووشنی ولات پووشن بوو
* شیعر ده زاهر سارايی _ ئيلام