به گزارش
تابناک همدان، اغلب کسانی که عاشق مطالعه هستند برای خود کتابخانهای به همراه چندین جلد کتاب در زمینه مورد علاقه یا زمینههای مختلف نگهداری میکنند. این افراد بیشتر اوقات فراغت خود را در کتابفروشیها سپری میکنند و علاوه بر مرور نسخههای جدید برای خودشان مجموعه کاملی دارند. حال به هر دلیل اگر زمانی قصد فروش کتابخانه شخصی خود را داشته باشند، ورق بر میگردد و این سرمایه معنوی که اندک اندک و طی زمانی طولانی جمعآوری شده، در یک شب و با هزینهای ناچیز به حراج میرود.
من دقیقا چند ماهی است که به شدت در تهیه کتاب مشکل دارم. شاید خنده دار به نظربرسد، اما من در قرن ۲۱ برعکس آدمهایی که همه خواسته هایشان را در شبکه جهانی اینترنت جستجو میکنند و اکثر اطلاعاتشان را از این طریق به دست میآورند، به کتاب نیازمندم چرا که از طریق اینترنت نمیتوانم پاسخی برای خودم پیدا کنم.
نمیتوانم کتابهایی را که میخواهم به راحتی به دست بیاورم خیلی مواقع دوستانی با من همراه میشوند و در این زمینه کمک میکنند، اما این آخرین کتاب قصد پیدا شدن ندارد به همین خاطر به کلمه کتاب به شدت حساس شده ام، صبح طبق معمول که در شبکههای اجتماعی گشت میزدم با یک تبلیغ متفاوت، تبلیغ فروش کتابخانه شخصی رو به رو شدم.
از آنجایی که من هم به دنبال کتاب مورد نظرم بودم و مطمئن بودم که این کتاب در کتابخانه شخصی افرادی خاص پیدا میشود بنابراین بدون فوت وقت با شمارهای که در آگهی درج شده بود، تماس گرفتم، آقای جوانی تلفن را پاسخ داد بعد از احوالپرسی و مطرح کردن درخواستم گفت: هنوزمشغول نوشتن لیست کتابها هستیم وهنوز لیست کامل نشده است، اما ظرف چند روز آینده تمامی کتابها را معرفی میکنیم البته اولویت با افرادی ست که قصد خرید کتابها به صورت یکجا را دارند و گفت با چند نفر وارد مذاکره شده ام چنانچه به نتیجه نرسیم روش دوم قطعا اتخاذ میشود و کتابها یک به یک به فروش میرسند.
در پاسخ به سوالی درباره نرخ و حوزههایی که بیشترین کتاب را دارند، گفت: عمده کتابها در حوزه جامعه شناسی، علوم اجتماعی، سینما، تلویزیون، عکاسی و... است.
قیمت کتابها به نرخ روز نیست و قطعا نگاه کاسبکارانه نداریم متأسفانه بنا به دلایلی که پیش آمده و شرایطی که داریم ناگزیر به فروش این کتابها شدیم، اصلا به چنین روزی فکر نمیکردم که روزی مجبور به این کار شوم.
گویی فروشنده به دنبال گوشی شنوا بود که تعریف کند چه شد که این تصمیم سخت و البته تلخ را گرفته است، پس ادامه داد: من از ۱۶ سالگی شروع به کتاب خواندن کردم و به تدریج بنا به استنباط و درکی که نسبت به موضوعات مختلف پیدا کردم کتابها مهم تر، حرفه ایتر و تکامل یافتهتر شدند؛ طبیعتا ممکن است بین ۲۰تا ۲۵ درصد تخفیف قیمت روز را در نظر بگیریم، اما باز با این حال میخواهم انصاف را در حق خودم و دیگران رعایت کنم، چون اعتقاد به این دارم که با کتاب نمیخواهم کسب و کار کنم بنابراین لیست کتابها به تدریج تکمیل میشود و از طرفی پولی که از فروش کتاب به دستمان برسد مهم است.
بدون معطلی پرسیدم در حوزه روزنامه نگاری کتابی دارید که جواب داد: کتابهای زیادی از مرحوم دکتر کاظم معتمد نژاد دارم شما الان اولین نفری هستید که در خواست میدهید، در حوزه ادبیات دوستانی تماس گرفتند که برای چند کتاب اشتراک دارند، اما اولویت با افرادی است که زودتر تماس گرفتند وتعداد زیادی کتاب خرید میکنند این هم تنها به این دلیل است که پروسه زمانی خود را کوتاهتر کنیم.
در ادامه خودم را معرفی کردم و گفتم بنا به شغلی که در آن فعالیت دارم کنجکاوم، چطور میشود فردی که از ۱۶ سالگی کتاب میخواند و آنها را جمعآوری میکند به فکر فروش کلکسیون خود بیفتد، گفت: تقریبا در وضعیت بحرانی امروز نمیدانم گویا در وضعیت روزمَرگی یا روزمُردگی گیر افتاده ایم و با این فشارهای اقتصادی در شرایطی هستیم که لاجرم باید هزینههایی را جبران کنیم البته فعلا قصد ندارم که در مورد دلیل فروش گنجیه خودم حرفی بزنم، اما شاید در آینده درباره اش صحبت کنم، اما الان اگر بخواهم دلیلش را بگویم شاید بعدها خودم را سرزنش کنم و اینکه ممکن است نگاهی ترحمانگیز داشته باشد که نمیخواهم چنین اتفاقی رخ دهد و سوءبرداشتی شود.
او در پاسخ به این صحبت که من فکر کردم هدف شما از فروش کتابها مهاجرت است گفت: اگر هدف مهاجرت بود خیلی راحتتر بودیم و فرزند خواندههای خود (کتابها) را به آدمهایی که لایق این امربودند میدادیم، اما روزگار کاری کرد که نتوانستیم ادامه دهیم همچنان که شرایط برای همه سخت است لاجرم ما هم مجبور به این کار شدیم به همین دلیل این موضوع کمی برایمان سخت است و به خاطر شرایطی که داریم اگر کتابها را به فروش نگذاریم و نخواهیم از دوست داشتنی هایمان بگذریم خود خواهانه است.
به هر حال دوره دوم زندگی خودمان را شروع میکنیم و مجددا اگر دست روزگار کمک کند کتابها را به همان شکلی که تا حالا خواندیم و جمعآوری کردیم، دوباره جمع میکنیم.
طنز ماجرا این است که شب گذشته به همسر خود در خصو موضوعی گفتم چه کاری انجام دهم گفت برو از انگلس، مارکس، مارکوزه بپرس شاید آنها بتوانند کمک کنند؛ چون این کتابها به لحاظ فکری و معنوی ما را حمایت میکردند.
وی درباره طبقه بندی منظمتر کتابها گفت: طبقه بندی و چینش کتابها به صورتی است که سنخیتی با یکدیگر ندارند و رشته خاصی را دنبال نمیکنند آن هم به این خاطر که نشان دهیم کتابها برای کتابخانه شخصی است.
همسرم پیشنهاد داد که کتابها را طبقه بندی کنیم. گفتم اولا این کار زمان زیادی لازم دارد و اگر طبقه بندی کنیم ممکن است این شائبه پیش آید که کتابخانه شخصی نیست و البته ما حتی فرصت لازم برای این کار را نداشتیم.
وقتی پرسیدم چند جلد کتاب دارید گفت: من فقط کتابها را میخریدم و میخواندم و در کتابخانه قرار میدادم، فکر میکنم حداقل هزار جلد باشد؛ البته قصد فروش یک سری از کتابها ندارم به خاطر اینکه با هر کدام از آنها دنیایی خاطره دارم.
از دغدغههای امروز و گرانی کاغذ گفتگو کردیم او در این خصوص گفت: با توجه به بحران کاغذی که پیش آمده است خیلی از کتابها تجدید چاپ نمیشوند از تیراژکتابهایی که گاها ۱۰۰نسخه، ۵۰۰نسخه است وحشت میکنم این تیراژ برای جمعیت ۶۰ میلیونی که دسترسی به کتاب دارند فاجعه است که بعدها متوجه اثرات این فاجعه خواهیم شد و وای به حال جامعهای که روح از آنها گرفته شود.
وی با اشاره به سخنی ازهنری میلر گفت: هنری میلرمی گوید تمام وسایل ما اصلاح شده برای اهداف اصلاح نشده است بنابراین اگر کتاب میخواندیم در خدمت هدف دیگری بود و این جالب نیست.
او درباره کتابهای پی دی اف گفت: پی دی اف خوانی گاهی باعث ایجاد زمینههای فکری مناسبی شده است مثل جوامع پیشرفته ژاپن که داستانهای مینیمالیستی از آنجا شروع شد، کتابهای کوتاه و داستانهای چند کلمهای را به دلیل کمبود وقت ترویج دادند، اما یکی از معایبش این است که به راحتی حواس را پرت میکند و به راحتی آن را کنار میگذاریم.
پشت خط کسی با من گفتگو میکرد که دغدغههای بزرگی مثل خالی شدن کتابخانهها داشت، این فروشنده میگفت من خودم زمانی که توان مالی نداشتم کتاب خریداری کنم از کتابخانهها شروع کردم، ترجیح میدادم که به کتابخانه بروم و کتاب بخوانم و زمان را طوری تنظیم میکردم که کتاب امانت بگیرم، اما الان کسی این دغدغه را ندارد. من ۱۴ سال است که مستأجرم که در این مدت خیلی از کتابها در رفت و آمد از بین میرفتند و مجبور شدم جایی را برای نگهداری کتابها تهیه کنم تا بتوانم در زمان لازم به آنها دسترسی داشته باشم.
کتابها را به این نیت خریدم که نفروشم و در دراز مدت بتوانم کتابخانهای درست کنم تا شاید دوستانم نیز بتوانند در قالب امانت یعنی به شکل خردتر از کتابخانههای عمومی از آن استفاده کنند، اما متأسفانه ظاهرا روزگار به گونهای نیست که توانم به این کار برسد.
در مجموع هر روز خاطراتی را که با کتاب هایم داشتم مرور میکنم و این تصمیم به فروش بسیار عذاب آور است، اما راه گریزی ندارم و مجبورم از جنبه مادی کتابها استفاده کنم و امید به اینکه در آینده بتوانم دوباره کتابها را تهیه کنم چرا که بعضی از کتابها را نمیشود نداشت، مثلا من اگر بخواهم تصمیم مهمی بگیرم باید فوکو یا چند شعر از شاملو را بخوانم.
در پایان یادآوری این نکته لازم است که من فقط یک خریدار بودم که به دنبال هدف خودم تماسی برقرار کردم، اما در طول مدتی که با فروشنده کتاب صحبت میکردم غصهای عمق وجودم را فرا گرفت چرا که او با عشق مجموعه خودش را جمع کرده بود و هدفهای جالبی برای مجموعه خودش داشت بنابراین امیدوارم اتفاقی رخ دهد تا دیگر مجبور به فروش کتابهایش نشود.
این کتابفروش در پایان گفت امیدوارم معجزهای رخ دهد تا دیگر مجبور به فروش کتابها نباشم، اما اگر این اتفاق و معجزه هم رخ ندهد حداقل میدانم که دوستان کتابخوانی پیدا کردم که میتوانیم دنیای بهتری را برای یکدیگر رقم بزنیم.
منبع: تابش کوثر