برای دهه ها کمتر کسی در کشور از واقعیت ها و آسیب های اجتماعی موجود در جامعه که بخشی عمده ای از آن ناشی از تهاجم فرهنگی و اجتماعی دشمن و برخی هم ناشی از سوء مدیریت مدیران کشور بود آگاهی داشت اما در سالهای اخیر به لطف گسترش شبکه های اجتماعی پنهانترین معظل اجتماعی به واسطه رسانه های غیر رسمی به سرعت در جلوی چشم افکار عمومی قرار می گیرد که نمونه های متعدد آن را در سالهای اخیر شاهد بوده ایم.
اما باید پذیرفت که روایت های نقل شده از آسیب های اجتماعی می تواند کارکرد مفیدی نیز داشته باشد و که آن هم آگاه سازی جامعه نسبت به خطرات و تهدیدات افزایش اینگونه آسیب هاست.
بطور مثال وقتی در رسانه ها انواع شیوه های سرقت بیان می شود قطعا جامعه با آگاهی بیشتری نسبت به پدیده سرقت و انواع شیوه های آن برخورد می کند که در نتیجه آن آمار سرقت کاهش یاقته و کمتر افراد در این رابطه آسیب می بینند.
در این رابطه یک روایت تلخ یک دختر از اهالی استان زنجان که مانند بسیاری از دختران و زنان دیگر کشور در معرض آسیب های اجتماعی است می تواند خواندنی باشد.
«جام نیوز» نوشت : تا به خودم آمدم، دیدم پایپ در دستم است و مشغول مصرف کردن شیشه هستم از کرده خود بسیار پشیمانم و اگر به حرفهای مادر بیچاره و برادرم گوش میدادم و با دوستان ناباب معاشرت نمیکردم الآن شرایطم اینگونه نبود.
او خود را اینگونه معرفی میکند؛ فرشته هستم ۲۶ ساله که در یک خانواده مذهبی در یکی از شهرهای زنجان چشم به جهان گشودم. من فرزند آخر خانواده بودم و دو برادر و چهار خواهر بزرگتر از خودم داشتم. پنج سال سن داشتم که متأسفانه پدرم فوت شد و همه امورات زندگی با همه گرفتاری هایش به دوش مادرم افتاد.
مادرم شبانهروز در یک شرکتی کار میکرد تا هزینه تحصیل؛ درمان و زندگی مان را فراهم کند. ۱۵ سال سن داشتم که اکبر دوست داییام وارد زندگی ما شد و مرا به عقد او درآورد. پس از ازدواج فهمیدم که معتاد به موادمخدر است و برای ترکش تلاش زیادی کردم اما فایدهای نداشت. پس از دو سال صاحب فرزند پسری شدیم و من امیدوار بودم شاید به خاطر فرزندمان هم که شده اکبر دست از مصرف موادمخدر بکشد ولی متأسفانه فایدهای نداشت.
او در ادامه میگوید: چندین مرتبه قهر کردم و به خانه مادرم رفتم تا بلکه سرش به سنگ بخورد ولی فایدهای نداشت و هر دفعه با وساطتت داییام به زندگیام برمیگشتم. تا به خودم آمدم دیدم پایپ تو دستم و مشغول مصرف شیشه هستم. شوهرم برای اینکه من اعتراضی نکنم مرا نیز معتاد و بدبختی زندگیم را دو چندان کرد.
پس از پنج سال دیگر دوام نیاوردم و از همسرم طلاق گرفتم و به خانه اولم یعنی پیش مادرم برگشتم. با کمک مادرم شیشه را ترک کردم و مدت سه سال پاک بودم که با چند نفر رفیق شدم و چون آن ها شیشه مصرف میکردند من هم مجدداً به وسوسه آن ها دوباره شروع به مصرف کردم و این کار موجب شد تا با بردارم اختلاف پیدا کردم و دیگر به خانه مادرم نرفتم و برای خود خانه مجردی اجاره کردم و با افراد ناباب معاشرت داشتم که الان هم توسط پلیس به همراه مقداری موادمخدر شیشه دستگیر شدم. از کرده خود بسیار پشیمان هستم و اگر به حرف مادر بیچاره و برادرم گوش میکردم و با دوستان ناباب معاشرت نمیکردم الآن شرایطم اینگونه نبود. نمیدانم چگونه باید به مادرم اطلاع بدهم. پشیمانم.
اما در این رابطه نظر شما چیست ؟