محمد اصغری کلاسر*
بر اساس آیین نامه تقسیمات کشوری ، آن شهر و یا روستا و بخشی که به مرکز شهرستان و یا استان نزدیک باشد ، می تواند تابع آن بخش و شهر و یا استان باشد و این در حالی است که منطقه حیران به شهرستان نمین و آبی بیگلو نزدیک و شهرستان آستارا هم از لحاظ مسافت به مرکز استان اردبیل نزدیک تر است و در سابق به خاطر مسافت اندک ، جزو توابع اردبیل بوده است و در این رابطه باید طبق قانون تقسیمات کشوری، تجدید نظر و بازنگری انجام گیرد.
در روزهای اخیر بار دیگر بحث هایی پیرامون حوزه استحفاظی اردبیل - گیلان هستیم و فرماندار آستارا و نماینده اردبیل در این رابطه بحث هایی داشته اند.
گرچه قبلاً چندین بار در مورد تابع بودن آستارا و حتی تالش در نشریات و خبرگزاریها و سایت ها مطالب و یادداشت هایی به اطلاع مخاطبین و مردم و مسئولین و حتی به مسئولان گیلان رساندیم. اما متأسفانه مسئولان و نشریات و خبرگزاریهای گیلان و روزنامه نگاران وابسته به محافل روشنفکری رشت با احساسات توام با توهین و اهانت جواب داده اند و در بعضی مواقع جلسه شورای اداری را در تله کابین گردنه حیران برگزار کرده اند، همان گردنه حیران و جنگل ها و مناطق این حوزه توسط مسئولین گیلان به فراموشی سپرده شده بود و آن زمان که راه ها بسته می شد و یا تعریض و آسفالت این جاده توسط راه و ترابری اردبیل انجام می گرفت، خبری از مسئولین گیلان نبود و و به حال خود رها شده بود.
اکنون اما تابلو بخشداری را نزدیک تونل اردبیل نصب می کنند و حالا به یادشان افتاده که حیران و آستارایی وجود دارد و یا در قهوه خانه و دکه ها و پستو خانه ها ، مجوز های فعالیت مشاغل را نصب می کنند
وقتی بر اساس تقسیمات کشوری بحث می شود ، هدف ما تعیین حدود و ثغور و موقعیت جغرافیایی یک منطقه است اما عده ای بدون اطلاع از روند طی شده سرگذشت تقسیمات کشوری ، با انگ ها و بر چسب های تجزیه طلبی ، دنبال بهانه تراشی و دور شدن از واقعیات و فرار از بحث منطقی هستند ، اما ما همان مردمانی هستیم که در برابر تجزیه طبان مبارزه کرده و آن زمان که آذربایجان عزیز را که می خواستند از ایران جدا کنند ، در مقابل آن ها رشادتها و دلاوریها و فداکاریها کردیم و در راه وطن ، شهید دادیم و اجاز ندادیم وجبی از خاک ایران اسلامی به دست تجزیه طلبان بیافتد.
سخن گفتن از تقسیمات کشوری تجزیه طلبی نیست، تجزیه طلبی یعنی یک بخش و منطقه و شهر و حوزه جغرافیایی یک کشور را جدا کردن و در اختیار یک کشور قرار دادن و یا به طور مستقل و خودمختار در آمدن و خود را یک کشور استقلال نامیدن است.
مطابق با تحقیقات نعمتالله محرمی و حسن مهربان، اولین قوانین تقسیمات کشوري دوره رضا شاه از سال 1309 آغاز شد. تا سال 1316 غیر از تابعیت رودسر و رانکوه از تنکابن، هیچ تغییري در تعداد و مرزهاي تقسیمات کشوري به چشم نمی خورد. غیر از یک مورد مذکور تمامی مصوبات این دوره مربوط به تغییر نام شهرها و روستاها است. متن مصوبات مشخص نمی کند که مصوب مجلس آغاز می شوند. البته این « حسب الامر همایونی » هستند یا وزراء؛ اما اکثریت مصوبات با عبارت ، « حسب الامر مطاع مبارك همایونی » عبارت آغازین گاهی مفصلتر هم می شود.
مثلاً « نظر به استدعاي اهالی بلوك » غیر از یک مورد که ؛ « حسب الامر مبارك ملوکانه » یا تغییر کرد. نصرت آباد به زابل، دزدآب به زاهدان، علی آباد (مازندران) به شاهی، خبیص « خبیص » نام به شهداد، ناصري به اهواز، صحرا مطابق با تحقیقات نعمتالله محرمی و حسن مهربان، اولین قوانین تقسیمات کشوري دوره رضا شاه از سال 1309 آغاز شد.
تا سال 1316 غیر از تابعیت رودسر و رانکوه از تنکابن، هیچ تغییري در تعداد و مرزهاي تقسیمات کشوري به چشم نمی خورد. غیر از یک مورد مذکور تمامی مصوبات این دوره مربوط به تغییر نام شهرها و روستاها است. متن مصوبات مشخص نمی کند که مصوب مجلس آغاز می شوند. البته این « حسب الامر همایونی » هستند یا وزراء؛ اما اکثریت مصوبات با عبارت ، « حسب الامر مطاع مبارك همایونی » عبارت آغازین گاهی مفصل تر هم می شود. مثلاً ،« نظر به استدعاي اهالی بلوك » غیر از یک مورد که ؛« حسب الامر مبارك ملوکانه » یا تغییر کرد.
نصرت آباد به زابل، دزدآب به زاهدان، علی آباد (مازندران) به شاهی، خبیص « خبیص » نام به شهداد، ناصري به اهواز، صحرا به علاوه استرآباد به گرگان، ارومیه به رضاییه، سلماس به شاهپور، قمشه به شهرضا، هارون آباد به شاه آباد، بارفروش به بابل، حبیب آباد به ده نو، تون به فردوس، حسین آباد پشتکوه به ایلام، بمپور به ایرانشهر، آق قلعه به پهلوي دژ، صحراي ترکمن به دشت گرگان، خورموسی به بندرشاه، دهکرد به شهرکرد، انزلی به پهلوي، ناحیه نفطخانه به علاوه نفطکاوش به نفطشاه، ترشیز به کاشمر، منصورآباد پشتکوه به مهران، کرمان به علاوهي بلوچستان به علاوهي زابل به مکران ، دهنو به نوشهر، سختسر به رامسر، ساوجبلاغ مکري به مهاباد، مشهدسر به بابلسر شد.
باتوجه به اسناد و مدارک، نجفقلی خان وطندوست آراللو(آلارلو) ملقب به سالارمنصوردر سال 1275هجری شمسی در دوره قاجار ، حاکم اردبیل، مشکین و طالش بوده است.
در مورد تابع بودن آستارا و تالش به اردبیل مطالبی براساس اسناد و مدارک متقن و با دلایل بسیار قوی ومبرهن به اطلاع روزنامه نگاران و مردم و مسئولان استان گیلان رساندیم ، اما متأسفانه بعضی از شهروندان و مسئولان و روزنامه نگاران تالش و گیلان، به جای جواب دادن با مدارک و اسناد به مطالب ما ، دربعضی از سایت ها و نشریات و محافل خصوصی و عمومی اقدام به توهین و فحاشی می کنند، حتی چندین بار به استاندار محبوب و باتدبیر و با کیاست اردبیل توهین و اهانت و جسارت کرده اند.
و درمورد تاریخ و اسناد و مدارک سفسطه می کنند و می نویسند (عصبانیت اردبیلی ها از جلسه شورای اداری گیلان در گردنه حیران)،آقایان ،روزنامه نگاران و مسئولین تالش و آستارا و گیلان این را بدانید ما نه عصبانی هستیم و با ادبیات دیگر هم صحبت نمی کنیم ، وقتی به منابع و کتب تاریخی و اسناد و مدارک و نقشه ها مراجعه می کنیم، نواحی تالش و آستارا از توابع اردبیل و حتی در دوره قاجار، نجفقلی خان وطندوست آراللو، حاکم اردبیل، مشکین و طالش بوده است و بعد از وی هم چندین حاکم از اردبیل بر تالش حاکمیت داشته است و تالش و آستارا از ناحیه و از سوی اردبیل اداره می شده است. ما براساس اسناد و مدارک تاریخی حرف می زنیم نه با عصبانیت و ادبیات دیگر.
به موجب عهد نامه صلح عثمانی ها با صفویان در سال 963 هجری شمسی ، تالش و آستارا از ناحیه اردبیل اداره می شده و جزو قلمرو اردبیل بوده اند و حتی آستارا از موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی است. از آستارا که این نام در صریح الملک بیشتر به شکل های اصطاراب و آستاره دیده می شود و در این باره باید اداره کل امورخیریه و اوقاف اردبیل می تواند، طبق وقف نامه ، درآمدها و هزینه های موقوفة شیخ صفی الدین بر اساس دفاتری که در مورد موقوفات شیخ صفی الدین تحریر شده، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی موقوفه شیخ صفی الدین را در دوره صفوی و عثمانی نشان می دهند.
در بررسی کنونی سعی شده است با استناد به این دفاتر مواردی همچون شروط موقوفه شیخ صفی الدین اردبیلی، اقلام درآمدی و هزینه های آن (دخل و خرج)، ارزش اقتصادی، پرسنل و مقرری دریافتی آنها و مواد مورد نیاز و مصرفی مجموعه (درگاه، تربت، مسجد و عمارت) مطرح شود.
از این رو متن دفاتر که به خط سیاق نوشته شده است قرائت شده و مورد ارزیابی قرار گرفته است. اطلاعات به دست آمده حاکی از آن است که موقوفه به اعتبار منابع درآمدی دارای اقتصاد نیرومندی بوده است.
شیخ صفی الدین پایه های طریقت خود را بر روی اراضی وقف شده به درگاه، در اردبیل و اطراف آن بنیان نهاد. در این دوره منابع درآمدی درگاه شیخ صفی الدین شامل درآمدهای وقفی، نذورات زائران و اعانه ها و کمک هایی مانند«آقچة چراغ» (Çerağ Akçesi) می شد. در دوره صفوی این موارد، وقف درگاه شده بود : در اردبیل : 200 خانه، 9 حمام، 8 کاروان سرای، یک بازار سنتی (سرپوشیده)، 100 مغازه، درآمدهای ارضی روستاهای کلخوران، تاجی بُیوک، طالحاب (تلخاب) و ابراهیم آباد به همراه مالیات گمرکی مأخوذ از ابریشم ؛ در تبریز : 100 خانه، 100 مغازه، دو روستا و نیز املاکی در گیلان، آستارا و مغان. اولیا چلبی که در اواسط قرن یازدهم هجری از منطقه دیدن کرده است نیز از فراوانی موقوفات سخن می گوید.
رضاشاه در 12 آذرماه 1309 دستور داد تا نام برخی از شهرهای ایران تغییر کند. البته تغییر نام اماکن جغرافیایی پیش از
آن نیز در زمان پهلوی اتفاق افتاد بود و در این تاریخ به صورت سیاست کلی دولت پهلوی ارائه شد. سیاست تغییر نام
اسامی اماکن جغرافیایی تا جایی پیش رفت که به دستور وی در دی ماه 1313 طبق بخشنامۀ رسمی وزارت امور خارجه وقت، نام پارس یا پرشیا نیز رسماً به ایران تغییر یافت. همان طور که به موقوفه شیخ صفی الدین اشاره شد ، حال نکته بسیار مهم اینجاست که در انتخابات مجلس شورای ملی ، بر اساس اعتبار نامه ها و اسناد موجود ، اردبیل ، مشگین ، آستارا ، نمین ویلکیج ، خلخال و اجارود ، یک حوزه انتخابیه بوده است و از سال 1302 ( دوره پنجم شورای ملی) کاندیداهایی از این حوزه اعلام حضور می کردند و نماینده انتخاب می شد .
تفکیک دو ایالت شرقی و غربی از هم چندان نپایید و دراولین قانون منسجم تقسیمات کشوری این دو باهم استانی به نام استان شمال غرب را تشکیل دادند.دراین قانون ، که درتاریخ 16/8/1316 به تصویب رسید؛ استان شمال غرب از شش شهرستان اردبیل ، تبریز ، خوی ، رضائیه ، مراغه و مهاباد تشکیل شد و هرکدام ازاین شهرستان ها مشتمل برچندین بخش به شرح زیر بودند؛
اردبیل: 1- توابع اردبیل ؛- اوجارود ، مغان ؛ 3- مشکین ، ارشق ؛ 4- نمین ، ویلگیج(ویلکیج) ، آستارا؛ 5- خلخال و توابع.
درفهرست ارسالی استانداری ها و فرمانداری ها به وزارت کل کشور درسال1318 ، آذربایجان شرقی ، باعنوان استان سوم معرفی شده که شامل دو شهرستان تبریز و اردبیل است.شهرستان تبریز متشکل از هفت بخش تبریز ، بستان آباد ، مرند ،شبستر ، اهر و خدا آفرین و درمجموع 37 دهستان و 1575 ده و شهرستان اردبیل نیز متشکل از شش بخش اردبیل، آستارا ، سراب ، گرمی ، مشگین شهر و هرو آباد(خلخال) است. براساس تصویب نامه ی شماره ی 7/794 در تاریخ 9/8/1329 بخش آستارا از اردبیل مجزا شد و به شهرستان خمسه ی طالش دراستان یکم پیوست. اما چندی بعد طی تصویب نامه ی شماره 7/1148 درتاریخ 23/9/1329 انتزاع بخش آستارا از اردبیل و الحاق آن به خمسه طالش که در تاریخ 9/8/1329 به تصویب هئیت دولت رسیده بود ملغی شد و این بخش چون گذشته درشهرستان اردبیل باقی ماند.
•درسرشماری 1335 کشوری که درآن جمعیت مبنای تقسیم بندی بود شهرستان ها ، بخش ها و دهستان های کشور به دو دسته کمتر و بیشتر از 5هزار نفرجمعیت تقسیم شده بود.دراین سرشماری استان آذربایجان غربی و شرقی از هم جداست و این امر نشان دهنده ی عدم تطابق کامل حوزه های سرشماری با ساختار تقسیمات کشوری است. در استان آذربایجان شرقی؛ آستارا ، اردبیل ، ارسباران (اهر) ، تبریز، آذرشهر ، اسکو ، ممقان ، شبستر ، خسروشاه ، خلخال ، سراب ، هریس ، مراغه ، بناب ، ملک کندی (ملکان) ، مرند ، مشگین شهر، میانه ، هشترود ، شاهین دژ بالای 5هزار جمعیت دارند. اسامی آبادی های زیر5هزار نفر بدون ذکر سلسله تابعیت آنها در سطح دهستان و بخش ، تنها به صورت الفبایی در زیرمجموعه شهرستان ها آمده است.
مصوبه تقسیمات کشوری سال 1316 و 1317 و 1329و سال 1337را بازنگری کرده تا حقیقت روشن شود و شهر آستارا و تالش که از توابع اردبیل بوده اند مجدداً به آغوش اردبیل بازگردد و مصوبه هئیت وزیران سال 1339 را ملغی نمایند،همان طوری که چندین بار در دوران رژیم سابق مصوبات در مورد الحاق آستارا به اردبیل و گیلان ملغی شده است و این خواست مردم آستارا و اردبیل می باشد.
زمانی که عثمانیان اردبیل را متصرف شدند، موقوفات بقعة شیخ صفی الدین را که از زمان شاه اسماعیل اول تا آن زمان تداوم یافته بود، مقرر ساختند و محافظت کردند. چنان که از عبارتی در آغاز اسناد اوقاف نیز بر می آید «اوقاف مزبور اسلوب اوقاف ماضیه اوزره مفروز القلم ...»؛ شکل و صورت اوقاف بسان گذشته (یعنی دوره صفوی) حفظ شده است.
و همچنین بر اساس صدور فرمان مشروطیت درسال 1285هجری شمسی و طبق مصوبه تقسیمات کشوری ، نوزدهم دی ماه سال1316 و آذرماه سال 1329 و مصوبه سال 1337آستارا و همچنین تا سال 1317 شفارود هم از توابع اردبیل است. همچنین درتاریخ 21/6/ 1317 طبق تصویب نامه شماره ی 4301/48791 هئیت دولت ، بخش شفا رود از شهرستان اردبیل دراستان سوم منتزع و به شهرستان رشت در استان یکم ملحق شد.
* پژوهشگر تاریخ معاصر اردبیل