از دوستی که دستش توی سیاست است و از ظرایف «ماوقع» مطلع است پرسیدم: «اینکه دولت قبل سنگ پا بالای ١٤تن وارد کرد جای تامل دارد اما مقدم بر آن جای تامل بیشتر دارد که بدانیم چه سازوکاری و چه نهادی برای این واردات نیازسنجی کرده و تشخیص داده مملکت نیازمند است ارز زرین بدهد و سنگ پای چینی بیاورد؟ خیلی برایم سوال است که چطور و از چه راهی و با چه مکانیسمی این نیازسنجی صورت گرفته؟» دوستم گفت «همان مرکزی که تشخیص داده مملکت نیاز مبرم به چندین تن الاغ دارد.» راستی واحد الاغ نفر است یا تن؟ ظاهرا شش تن الاغ بیشتر وارد مملکت نشده و اگر تخمینی هر حیوان بالغ حدود ٢٠٠ کیلو باشد (دویست کیلو هست دیگر؛ نیست؟) شش تنش چیز دندانگیری نمیشود. میگویند وقتی قرار شد توفان نوح بیاید حیوانات، تمام و کمالشان، جفت جفت به قوه خدایی سر پایین انداختند و راه کشتی گرفتند و در گوشهای غنودند. شیر، بز، شتر، اسب، کرگدن، اسب آبی، بزمجه، سوسک، مورچه و هر حیوانی که در لیست واردات دولت قبل بوده باشد یا نبوده باشد.
بیمساله و در کمال اشتیاق سوار کشتی شدند جز الاغ. هرچه زور زدند نه خودش و نه همسر محترمش هیچ کدام پا توی کشتی نگذاشتند. حتی در بعضی منابع آمده سبب درازگوش شدن این موجود عزیز همین بود که در کش و واکش گوشش را کشیدند که سوار شود که نشد. بالاخره خبر به نوح علیهالسلام دادند که بیاید و کرامت رو کند و غائله را بخواباند. نوح در گوش جانور چیزی گفت که چهارنعل به درون کشتی تاخت و ساکت در گوشهای نشست. بعدا که کشتی روی آب بود، یکی از باب کنجکاوی از نوح پرسید در گوش درازگوش چه گفتید؟ اولش طفره رفت و جواب نداد، اما سماجت سوالکننده را که دید گفت گفتم بیا که دنیا بدون تو لطفی ندارد. حقیقتا هم که دنیا چه لطفی میتواند داشته باشد بیالاغ؟ فقط کاش تناژ محصول را بالا میبردند که لااقل به هر کدام ما یک الاغ فابریک برسد و اگر سر سفرهمان نفت نیامد یک الاغ فرد اعلی بیاید. شوخی نمیکنم. شما لیست واردات را مطالعه بفرمایید تا ببینید در شرایطی که دم از رفاه و فلاح میزدند پول بیزبان مملکت را دادند و چه مایحتاج فوقالعادهای را آوردند تازه شانس آوردیم که تحریم بودیم وگرنه الان الاغی بود که از سروکولمان بالا میرفت. فقط ماندهام اینها که الان اینقدر جوش صادرات و واردات را میزنند، در آن ایام که ٣٠ تن ٣٠ تن شکمبه گوسفند وارد خاک آریاییمان میشد چرا و به چه مصلحتی سکوت محض پیشه کرده بودند؟ البته من هم دارم شلوغش میکنم وگرنه کیست که نداند شکمبه گوسفند از ضروریات زندگی است... همان رفیقی که بالای مطلب اشاره کردم ذهن وقادی دارد و اخبار سیاسی را پی میگیرد و تحلیلهای ناب ارایه میدهد، پرسید: این چند تن بز را نفهمیدم برای چه وارد کردهاند؟ گفتم منباب این ضربالمثل حکیمانه که «پیش الاغ بز قشنگ است.»
ولی جدای از شوخی بیایید نگاهی به لیست واردات بیندازیم. میدانم توی گوشیهای هوشمندتان یکی از این لیستها دارید، اما تماشای لیست دورهمی صفای دیگری دارد: سیر، آجر، پشم حلاجیشده، بیل و کلنگ، زیپ (اهمیت زیپ را غافل نشوید)، میخ (من تا حالا فکر میکردم آنقدر تولید میخمان بالا رفته که صادرش کنیم)، الکل (فکر بد نکنید مصرف صنعتی، فوق فوقش پزشکی دارد)، سبوس، حصیر و ٢٤٧ تن مداد پاککن (مگر توی مملکت چقدر غلط مینویسند و چقدر اشتباه میکنند که ٢٤٧ تن پاککن نیاز است؟)، ٤٨ تن نخود فرنگی (دیگر این مورد را نمیشود گیر داد. اسمش هم روش است که فرنگی است وگرنه نخود ایرانی حتی یک تن هم وارد نکردهایم) من البته همه اجناس را ننوشتم. مشت نوشتم نمونه خروار. مجمل نوشتم از یک تفصیل هشتساله. آن وقت سمینار میگذارند که موانع توسعه چیست. سمینار نمیخواهد مگر میشود با شش تن الاغ مشکلی در توسعه پیش نیاید؟ بعضی کشورهای ذیمدخل در این عرصه را مثال نزنید. خوب که دقت کنید میبینید آنها هم اوضاعی بهتر از ما ندارند... اصلا ول کن آقا بیا ادامه لیست را دور همی بخوانیم و دست بر پشت دست زنیم به حرص...
منبع: اعتماد