به گزارش خبرنگار تابناک کرمانشاه شهید محمد سعید جعفری کرمانشاهی دوازدهم بهمن ماه ۱۳۳۱ چشم به جهان گشود وی زاده قصر شیرین است و پدرش بر گمرک خسروی تصدی داشت و او در ایام تصدی پدر به دنیا آمد.
حفظ و قرائت قرآن کریم و احکام شرعی را در ایام دبستان نزذ مربی برجسته قرآن کریم مرحوم میرزا علی اصغر بهمانی فراگرفت و دروس مذهبی را در کنار تحصیل ادامه داد به نحوی که در سن ۱۶ سالگی در مجالس و جلسات رسماً به سخنرانی می پرداخت.
نخستین فعالیت سیاسی او به پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) در خرداد ماه سال ۱۳۴۲ و در زمان کودکی او بر میگردد، از سال ۱۳۵۳ در منطقه قبل فعالیتهای خود را بیشتر کرده و در استانهای ایلام، کردستان، همدان و تهران ضمن سخنرانی شاگردان عمدهای را نیز تربیت کرد.
شهید جعفری در سال ۱۳۵۶ فعالیتهای مسلحانه خود را آغاز و جامعه روحانیت غرب کشور را تشکیل میدهد، هفت گروه مخفی برای فعالیت تهاجمی و آموزش استفاده از تسلیحات نظامی را ایجاد کرده و نقش مهمی را در تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی در منطقه غرب ایفا می کند.
او پس از این فعالیتها تحت تعقیب ساواک قرار می گیرد، دستگیر شده و بعد از گذران دوران سخت شکنجه در زندان همزمان با آزادی زندانیان سیاسی آزاد می شود پس از آزادی با همراهِ یاران و جوانان «کمیته حفاظت شهری کرمانشاه» را در اول آذر ماه ۱۳۵۷ تشکیل و همچنین هسته اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در منطقه غرب راه اندازی می کند.
سید محمد سعید جعفری در همان اوایل انقلاب پایه گذار حزب الله کرمانشاه شده و با برگزاری جلسات قرآنی در مساجد ماهیت بنی صدر و منافقین را آشکار می سازد، او یک سال پیش از آغاز جنگ تحمیلی تحرکات جبهه عراق و خطر حمله قریب الوقوع رژیم بعث را به رئیس جمهور وقت گوشزد میکند اما با بی توجهی روبرو می شود.
در روزهای ابتدایی حمله رژیم بعث، جعفری با سخنرانی های متعدد در کرمانشاه و دعوت عمومی با جمعی از یاران و شاگردانش، نخستین گروه پیشتاز برای مقابله با دشمن را تشکیل داده و در حالیکه دشمن از سرپل ذهاب گذشته با آن روبرو می شوند.
شهید جعفری در نهایت، چهارم آبان ماه ۵۹ در حالیکه در خط مقدم جنگ و ارتفاعات قراویز بود پس از عمری کوتاه در حال سجده جان به جان آفرین تسلیم کرد. فرازی از وصیت نامه شهید به این شرح است:
بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین
پدر بزرگوارم
پس از سلام و عرض ادب از اینکه چند دقیقه ای وقت شریفتان را می گیرم پوزش می طلبم.
پدر عزیز تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی، تو کسی هستی که من بار ها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی، تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روح بخش جدم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادتت به خواندن ولایت سلام الله علیهم اجمعین مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد چنین حق پدری را ادا کند.
ای شیعه ـ تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی، به ذات پروردگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این عصر شبیه فدا کردن ابراهیم اسماعیل را.
بارها از تو شنیده ام که می گفتی: من تو را در راه خدا داده ام، بعضی اوقات کلمات چنان قلبم را لبریز از عشق به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می سازد که خدا فقط حد آن را می داند.«شهید جعفری »ستاره درخشان آسمان غرب کشور/پرچم دار دفاع از غرب کشور
بارها چنان عشق به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ورزیده اید که از نیامدنم نگران نبوده اید بلکه برای کتب امری انجمن که جزء اموال حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است دلواپس بوده اید خلاصه اعمال شما باعث شده که من آن قدر جسور شوم که کار شما را رها کنم و به تعقیب هدفم بپردازم، مسافرت های پی در پی به استان همدان و شهرستان های قصرشیرین، سنقر و ... نشان دهنده این موضوع است.
آری، بار دیگر اقرار می کنم اگر عشقی به صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در وجود من هست، همه مدیون وجود تو است.
دیگران خدا را فراموش کردند و پول را به یاد آوردند و بدین جهت فرزندانشان را جهت تحصیل به تهران و حتی ممالک خارجی فرستادند، گروهی هم فرزندانشان را استثمار کردند و در مغازه و محل کسب مانند حمال از آن ها کار کشیدند، ولی تو پول را فراموش کردی و خدا را بیاد آوردی و با مسافرت های پی در پی من را ساختی.