در کتاب کمیک استریپ «کلوین و هابز» آمده است که: «اگر مردم شبها در فضای باز به تماشای ستارگان بنشینند شرط میبندم که نوع زندگیشان را تغییر خواهند داد.» به نظرم این کاملاً درست است. سالها پشت سر هم میگذرند و دنیای ما پیچیدهتر میشود. ما در وجود خودمان آرزومند صلح هستیم. ما مشتاق روشهای آسانتر زندگی هستیم تا این دنیای آشفته و پیچیده و درهم و برهم برایمان سادهتر و توجیهپذیرتر شود.
در زمانهای نه چندان دور، ٢ برادر بودند؛ یکی از آنها به فعالیتهای خیلی ساده و کم درآمد مثل کار در مزرعه یا در یکی از پارکهای شهر و خلاصه انواع کارهای فصلی مشغول بود و برادر دیگر سعی داشت او را راضی کند که یک شغل خوب و پر درآمد به دست بیاورد.
او در پی این هدف و برای تهییج برادرش عکسهای زیادی از خودش میفرستاد. مثلاً یک بار عکسی فرستاد که پشتش نوشته شده بود «من و دستگاه صوتی جدیدم»، بار دیگر «من و اتومبیل جدیدم»، بار دیگر «من و خانه و باغچه جدیدم» و... برادری که ساده زندگی میکرد یک بار در جواب برای برادرش عکسی از خودش و منظره بسیار زیبایی از پارک بزرگ شهر فرستاد که پشت آن نوشته شده بود «عکس من و حیاط پشتی خانهام!» با این عکس، فرستادن عکسهای مختلف برادر با وسایل جدیدش به پایان رسید چون او فهمید ثروت حقیقی چیزی نیست که متعلق به توست بلکه آن چیزی است که از آن بهره میبری.
با نگاه کردن از پنجره اتاق ادارهام به بیرون که منظره زیبای کوهستان است احساس آن برادر را درک کردم؛ این که زندگی خوب تصاحب چیزها نیست بلکه صِرف لذت بردن از زیباییها و درک آنهاست. این که ما عناصر دنیا را کافی بدانیم و از آب و هوا و نور خورشید لذت ببریم؛ این که از پیادهروی در یک صبح دلانگیز و یا در غروبی روحبخش و باطراوت به هیجان بیاییم؛ این که در شب از دیدن ستارههای آسمان خوشحال شویم و یا از تماشای لانه یک پرنده یا گلهای وحشی در بهار لذت ببریم؛ تمامی اینها پاداش یک زندگی ساده است.
افرادی که سعی دارند از چیزهای ساده لذت ببرند متفاوت زندگی میکنند، آن هم به یک دلیل ساده زیرا یاد گرفتهاند که به سادگی زندگی کنند. پس اگر مجبوریم به تقویم نگاه کنیم بهتر است روی تاریخ امروز توجه خاصی داشته باشیم و از همین لحظه بخواهیم که از سادگی زندگی لذت ببریم.
ترجمه: آتوسا اسکویی